جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سبد تامین معیشت یا سبب شرمندگی؟!

محمدهادی جعفرپور*
چند وقتی است که به موازات انتشار هر یک از یادداشت هایم پیامی از سوی برخی بازنشستگان عزیز دریافت می‌کنم که ای کاش راجع به معضلات ومشکلات ما نیز مطلبی منتشر می‌کردید بلکه مسئولین مربوطه فکری عاجل واساسی برای وضعیت معیشت وحقوق ما کنند.

پیرو فرمایش ایشان ذهنم درگیر بود تا به قول پیشکسوتان رسانه مَلات و مایه ی نوشتن را فراهم کنم بلکه از منظر حقوقی و مقررات استخدامی و…مطلبی درخور و شایسته تقدیمشان کنم.

لذا شروع کردم به جستجو و مطالعه پیرامون این موضوع که حاصلش شد مواجهه با انبوهی از مطالبِ مستند به دستورالعمل های دولت و بخشنامه‌های متنوع، این شد که گفتم اگر در خانه کس است یک حرف بس است،خاصه اینکه در یادداشت های منتشر شده الحق والانصاف حق مطلب به خوبی ادا شده بود وآنچه که باید از منظر حقوق وقانون تذکر داده شود به شکلی شایسته بیان شده لذا دریافتم مشکل همان مشکل همیشگیِ گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله‌ی من است و سنگینی گوش کسانی که یا نمی‌شنوند یا نمی‌خواهند که بشنوند. در همین حال واحوال به فکر ویزیت قطره ای جهت باز شدن راه گوش میانی و رفع ناشنوایی مصلحتی برخی ها بودم که یکباره ضرب‌المثل دیگری در گوشم صدا کرد که آب درکوزه وما گرد جهان می‌گردیم وخدارا شاکر شدم که گوش این بنده ی کمترین مثل گوش برخی ها سنگین نیست و ندای درونی وجدان و یادآوری مَثَل های با مسمی و نغز زبان پارسی را می شنود .یادآوری این مثل، سبب شد چهل وچند سال تلاش شبانه روزی حاج‌بابا در کنار وضعیت امروزش که مجبور است بسان آن سال ها از صبح تا شام پای دیگ برنج وخورشت عرق بریزد تا زبانم لال برای تامین حداقل های زندگی عرق شرمندگی روی پیشانی اش ننشیند،جلوی چشمانم نمایان شود.

همینطور که با مرور سختی های درد معیشت مادران و پدران این سرزمین عرق شرم روی پیشنانی ام می نشست، به روزهایی فکر کردم که حاج‌بابا آفتاب نزده از خانه بیرون می رفت و شب ها آنقدر خسته به خانه بر می‌گشت که حتی قادر نبود از پله‌های خانه بالا بیاید و هر دوپله یکی می نشست ونفسی تازه می‌کرد.با یادآوری روزهایی که برای حاج‌بابا پیش از طلوع آفتاب شروع ‌می‌شد وتا پاسی از شب به انتها می رسید این پرسش به ذهنم خطور کرد که به راستی چه دلیل و انگیزه ای جز سیر کردن شکم زن وبچه وتامین هزینه‌هایی مانند پوشاک، مدرسه و دانشگاه برای این حجم از تلاش و کار کردن می توان تصور کرد؟مگر تامین واجابت این نیازهای ابتدایی که از آن به حقوق اساسی ملت یاد می کنند تکلیف دولت نیست؟که اگر نیست پس دلیل انشاء چندین وچند اصل و فصل تحت عنوان حقوق ملت و حقوق شهروندی وادعای لزوم رعایت بایدها ونبایدهای کرامت انسانی در عالی ترین قانون کشور چیست؟مگر مردان وزنان این سرزمین تا به امروز جز تامین معاش ورفع نیازهای اولیه ای چون مسکن و…چیز دیگری طلب کرده و توقع خارق‌العاده ای داشته اند؟

چطور ممکن است پدران ومادران سرزمینی که هر گوشه اش سرشار از ثروتی خدادادی است،‌پس از سال ها زحمت و تلاش صادقانه در ایامی که مثلا موصوف است به بازنشستگی و استراحت ،پی رزق وروزی حداقلی مجبورند به کار وتلاشی بیش از پیش تن دهند تا مبادا دست نیاز سوی ناکسان روزگار دراز کنند،اصلا چه تفاوتی است بین تلاش پدران ومادران این سرزمین با پیران ینگه دنیا؟همان پیرمردان و زنان چشم آبی وچشم بادامی که دست در دست هم به ضیافت جهانگردی آمده، درحافظیه وسعدیه وباغ ارم می‌بینمشان؟این تلخ کامی حاصل کدام مدیریت است که حاج‌بابا ی من و فرزندان این اقلیم لحظه و دقیقه ای حق ندارند فارغ از درد معیشت همراه با نوه ها و بچه هایشان به تماشای قد کشیدن ایشان کُنج آرامگاه حافظ کیف کنند و از همصحبتی با شریک زندگی اشان حظ وافر ببرند تا کی قرار است تمام هم وغم مردان وزنان این سرزمین نگرانی خالی ماندن سفره ی کوچک خانه از نان و قاتق باشد؟این حجم از سوءمدیریت و ندانم کاری سبب شده تا بازنشستگان عزیز پس از سال ها تلاش و خستگی طاقت فرسا که هیچ تمنایی جز تامین نیازهای ابتدایی و اساسی فرزندانشان در پس این تلاش نبوده ، به عوض قهقه‌ی شادی و اشک شوق ناشی از بالندگی فرزندان و حاصل عمر خویش، شاهد درد معیشت و فریاد دادخواهی هم‌نسلان خویش باشند آن هم برای همان حقوق حداقلی و ابتدایی!

واقعا رفع و رجوع نیازهای ایشان که چیزی جز حقوق حقه ی ایشان نیست،اینقدر کار صعب و سختی است که روزها و ماه ها بشود دغدغه ی این عزیزان؟چطور باور کنیم در سرزمینی که رقم اختلاس هایش هر نوبه رکورد جدیدی به جا می گذارد و صفرهای حقوق نجومی مدیرانش هوش از سر آدمی می برد ، چِندرغاز بودجه برای تامین حداقلی حقوق بازنشستگان وجود ندارد؟

نوشتن یادداشت که به اینجا رسید،نام حاج بابا روی صفحه ی گوشی نقش بست:بابا خبر داری قانون همسان سازی حقوق بازنشسته ها کی اجرا می شود؟

مانده بودم با چه رویی جواب پیام پدر را بدهم و به کدام قانون معطل مانده و کدام طریق قانونی استناد کنم که پاسخم رنگ و بوی قول و حرف مردان مردی چون او بگیرد که حرف و عملشان یکی بود و تا پای جان پای کلام و حرفشان هستند نه بسان برخی ها که گفتارشان جز لق لق زبان و وعده ی سرخرمن هیچ نشانی از عمل ندارد.

حال شما مسئول محترمِ خداترس بفرمایید کی این قانون وطریق معطل مانده اجرایی می‌شود؟!

 

لینک نوشته:







دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

10 − 7 =

آخرین اخبار
آخرین مقالات
لینک های مفید