فیلم شهرک،پایتخت کژی و کاستی!

چرا باید چنین فیلمی را با این ریتم کند و کشدار تحمل کنیم؟ برای اینکه در نهایت با ملغمه‌ای از تصاویر یأجوج و مأجوج، و اصلا بی‌ربط با آن ایده تکراری اما جذاب اولیه روبه‌رو شویم؟

اتفاق قابل پیش‌بینی و غم‌انگیزی که البته در مقیاسی عجیب در فیلم «شهرک» رخ داده هدر رفتن ایده‌ای است که گرچه بکر نبوده و پیش از این نمونه‌هایی از آن را در سینمای جهان و حتی ایران دیده بودیم، اما با این حال ایده همچنان جذاب و مستعد درآوردن درام و روایت و داستان خوبی است. ایده‌ای که در این فیلم به شکل وحشتناکی رو به نابودی و تباهی می‌رود.

این‌جاست که حقیقت ارزش «فیلمنامه» و سرنوشت‌ساز بودن یک فیلمنامه بجا و قابل دستاویز شدن برای ایده‌های باقابلیت، بار دیگر هویدا می‌شود. ضربه اصلی فیلم شهرک از همین جاست. رها شدن همه چیز در برهوت یک اجرای بد، صحنه‌های پرتی و اضافه و بی‌دلیل، ریتم کند و کش آمدن همه چیز، خلل در روابط علی و معلولی، نافرجام ماندن گره‌ها، و البته معایب و اشکالات عدیده در قصه و روایت و فیلمنامه و کارگردانی و میزانسن و بازی‌ها و سایر چیزهایی که دست به دست هم می‌دهند تا یک فیلم خوب را بسازند و در این‌جا، دست به دست هم داده‌اند تا یک ایده خوب را تباه کنند و به انحطاط بکشانند.
داستان فیلم «شهرک» به نویسندگی و کارگردانی علی حضرتی در ژانر خانوادگی و اجتماعی است. روایت «نوید فلاحتی»، جوانی علاقه‌مند به بازیگری است که در تست یک فیلم سینمایی بزرگ پذیرفته می‌شود و برای پیوستن به این پروژه باید شرایط غیر متعارفی مانند زندگی در یک شهرک را بپذیرد. شهرکی که همه‌ بازیگران از جمله نوید قرار است چندماه قبل از فیلمبرداری، در آن نقش خود را تمرین کنند.

حکایت نوید فلاحتی که عاشق بازیگری است و حالا در آستانه موفقیت و بازی در فیلم یک کارگردان بزرگ قرار گرفته است.جوان علاقه‌مند به بازیگری که در تست یک فیلم سینمایی بزرگ قبول می‌شود و برای پیوستن به این پروژه و رسیدن به آرزوی خود یعنی بازیگر شدن، باید شرایط ویژه و تمرین‌های روحی و روانی گروه بازیگران در شهرکی ایزوله شده را بپذیرد.
این خیلی نکته عجیب و غریبی است که کارگردان، درامش را اینچنین بدریتم و بی‌انتظام در وادی یک ایده که مرتبا هم کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شود، رها کند به امان خدا! همان اتفاقی که در فیلم «شهرک» افتاده.
گویی شخصیت اصلی چندان برای فیلمساز هنوز شناخته شده نیست و خود فیلمساز در یک گیجی و منگی منحصربه‌فرد او را در ورطه‌ای از اضمحلال می‌اندازد تا هر طور که می‌تواند دست و پا بزند و به هر کجا که بتواند و بخواهد و بشود، برسد و البته این‌جاست که پای روایت‌های مدرن و پست مدرن قلابی سینمای ایران لامحاله به میان می‌کشد و طبق معمول دوستان فیلمساز ما پشت چنین روایت‌ها و ادعاها و افه‌های مخفی می‌شوند تا تاوان اشتباهات عجیب و انحرافات غریب و گاه حیرت‌آورشان را پس ندهند!

حتی بازی خوب ساعد سهیلی و تلاش‌های او هم اثر نمی‌کند و اتفاقا تبدیل به ضد خود می‌شود. و جالب و تأسف انگیز اینکه یک چنین رویکردی تقریبا و بلکه تحقیقا در فیلم قبلی همین کارگردان جوان یعنی «سازهای ناکوک» هم در مقیاس و مراتبی نسبی رخ داده بود.

مخاطب آن فیلم از همین سوراخ‌هایی گزیده و اذیت می‌شد که از «شهرک». فقدان تلقی درست، قابل قبول، استاندارد و کیفی از مفاهیم و موضوعات مهمی همچون ریتم، روایتگری، درام پردازی، اجرای ایده‌های ذهنی، تداخل و تضاد،گره‌افکنی و گشایش، و از همه مهم‌تر فهم این نکته اساسی و اصولی که تبدیل و تبدل از «ایده» به «قصه» و از قصه به «درام» و به خصوص «فیلمنامه»، روند بسیار مهم و تعیین‌کننده‌ای است که باید بیشترین وقت و هزینه و دقت و کاربلدی را برایش صرف نمود، باعث می‌شود فیلم‌هایی از این دست به کرات و دفعات فراوان در طول سال‌های گذشته تولید و اکران شوند و شکست بخورند!
اما در عین حال فیلم «شهرک» رویکردهای اعجاب‌برانگیز دیگری هم به لحاظ ریتم، فلسفه قصه، روند منتهی به پایان‌بندی، حفره‌های فیلمنامه ای، رها شدن شخصیت‌ها و پیرنگ‌ها در برهوت داستان، و از همه مهم‌تر ابتر ماندن هویت اصلی و «نمادپردازانه» پیرنگ اصلی دارد. اصلا معلوم نیست چرا چنین پایان‌بندی را برای قصه انتخاب کرده‌اند و اصلا این «نقش»بازی کردن بوده یا در تداوم آن استحاله، غایت مطلوب فیلمساز، تغییر ماهیت داده؟ چرا که فیلم و مسیری که روایتش طی می‌کند چنین شائبه‌ای را در ذهن مخاطب به وجود می‌آورد!

چه چیزی در فیلم تعبیه شده که این حجم از پلان‌ها و سکانس‌ها و مکث‌ها و لحظات اضافه را توجیه و قابل تحمل کند؟ هیچ!

چرا باید چنین فیلمی را با این ریتم کند و کشدار تحمل کنیم؟ برای اینکه در نهایت با ملغمه‌ای از تصاویر یأجوج و مأجوج، و اصلا بی‌ربط با آن ایده تکراری اما جذاب اولیه روبه‌رو شویم؟
همه این اتفاقات، همان‌طور که گفتیم قابل پیش‌بینی و غم‌انگیز، البته در مقیاسی عجیب در فیلم «شهرک» رخ داده و باعث هدر رفتن ایده‌ای است که گرچه بکر نبوده و پیش از این نمونه‌هایی از آن را در سینمای جهان و حتی ایران دیده بودیم، اما با این حال ایده همچنان جذاب و مستعد درآوردن درام و روایت و داستان خوبی است. ایده‌ای که در این فیلم به شکل وحشتناکی مضمحل می‌شود و از دست می‌رود.

وقتی به حقیقت ارزش «فیلمنامه» و سرنوشت‌ساز بودن یک فیلمنامه بجا و قابل دستاویز شدن برای ایده‌های با قابلیت، توجه نشود، که در این فیلم نشده، همین اتفاقی رخ می‌دهد که در این شهرک فرسوده و ایزوله و بی‌صفا رخ داده است!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

5 × چهار =

آخرین مقالات
لینک های مفید